سراب گردی
ذهن کویر
تهی.
زائر تشنه ی لبانم
گمگشته سراب ها؛
تا ضریح تبسمت
جغرافیای شعر را
در نوردیده ام.
زلال!
ازبرکه روشن رویا
نوشیدممت
چشم که می گشایم
رفته ای
و نسیم آوازت را
در گوش تنهایی ام
زمزمه می کند.
......
سبکبال
در حریر آرزو
با شقایق لب هات
و دستانی به عطر سیب!
از کنار خوابم گذشتی
دیدمت
در آئینه.
و مشام هوشم
با رنگ تمنا آمیخت.
درسرم
سرسام
سرابگردی
کاش
می یافتمت به بیداری!
کجایی؟
.
.
.
ک
...
جا
...
یی؟
...
صدا
غریق بی کران......
نیما خسروی
آبشخور: پرنده نیست