نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

نگاه من

اندیشه -هنر۰ ادبیات

داستان زندگی جلال :رودی که خشکید در کویر

▪️داستان زندگی جلال :رودی که خشکید در کویر
 

 
جلال آل احمد یکی از سردمداران نگرش روشنفکری در ایران معاصر است ،کسی که به موازات رویدادهای شگرف اجتماعی در ایران بر فراز و فرود این جریان ها بادبان کشیده و به هر گوشه و کنار جریآن های ادبی و سیاسی دوران سر کشیده ، گریبان روشنفکری متاثر  و تقلید گر  اندیشگان  و اندیشمندان غرب را گرفته و بسی غربزدگان را نکوهش نموده  اما در جریان تولید یک الگوی بومی و ایرانی برای رودر رویی با نگاه غربی به دام اندیشه مذهبی افتادکه به درازای تاریخ دستانش آلوده به خون آزادگان و دیگر اندیشگان  و پرونده اش سیاه از خودرایی، بدکاری به نام خدا و دین ، عدم تحمل مخالف و خشونت های افسارگسیخته بود.
گرایش مذهبی جلال از یکسو به ریشه های خانوادگی اش باز می گشت (جلال پسر عموی آیت‌الله طالقانی بود)و از سوی دیگر خستگی و بی پناهی میان سالی از عمری دویدن و به هیچ جا نرسیدن ،سرگردانی اش را به ساحل آرامش می خواند و نیک می دانیم که این جایگاه نخستین سراب است که مذهب مارا به خود می خواند به شرط فراموش کردن نقش آدمی در سامان بخشیدن به غوغای جهان و  سر سپردن به باوری که صلح و جنگ دنیا را از اراده ی فرا انسانی نادیدنی می دآند.
هر چند تجربه دینی جلال در 1345 ( سه سال پیش از مرگش)به سفرنامه نویسی درخشانی چون کتاب  «خسی در میقات» انجامید اما جلال آدمی نبود که در برابر این خروش و جوشش اندیشه ها وپرسش هایش از هستی ، به سکوت و چشم انداز  مبهم تلقینی کوتاه بیاید و بسنده کند که بقول عارف نام آور «به هر چه فرود آیی بدان در حجب شوی.»
زندگی جلال آل احمد چه زمانی که او را به عنوان یک نویسنده صاحب سبک داستان می شناسیم و چه آن گاه که به عنوان یک روشنفکر می نویسد و بر می آشوبد و نظم موجود را برهم می زده و سد ها را می شکاند و فریاد می کشد نشانگر فرجام زندگی روشنفکری در ایران است.
می خواهم بگویم انتظار کار قهرمانی از جلال و هر کس دیگر داشتن بیهوده است، جلال آل احمد ، جلال آل احمد بود درراهی که فراز و فرودش پیمود، ایستادن بر ارتفاع اندیشه را به تجربه ها اندوخت، افتادن و برخاستن را آزمود و عمرش تمام شد و به خاطره پیوست.تا آنجا که شاملوی شاعر در رثایش گفت :


بیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند

تسمه از گرده گاو توفان کشیده بود
آزمون ایمان های کهن را
بر قفل معجرهای عقیق
دندان فرسوده بود
بر پرت افتاده ترین راه ها
پو زار کشیده بود
رهگذری نا منتظر
که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت ...

مرگ جلال دربامداد روز چهارشنبه 18 شهریور1348  به دلیل ایست قلبی رخ داد .
جلال ال احمد بیست و یک سال پیش از آن در انتقاد از روشنفکری نوظهور ایرانی و به کنایه خطاب به خودکشی هوشنگ پزشک‌ نیای نگار گر  در نشریۀ مهرگان (سال دوم، شمارۀ پنجم، 16 اسفند 1328) نوشت:
«در گوشه نشستن و قیافۀ هنرمندانه گرفتن و سینیک شدن و انزوا گزیدن و به تریاک و الکل پناه بردن کار وازده‌هاست، کار از پا نشسته‌هاست، نه کار هنرمندان».
سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب غروب جلال او علت مرگ جلال را زیاده‌روی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آن زمان) ذکر و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی وسیگار اشنو نقل می‌کند .
به یقین گوشه گیری روشنفکر خسته و پناه جستن  به گوشه ای ازمنطقه  «اَسالِم» گیلان و مردن با غرق کردن خود در دود و الکل نه از سر  وازدگی  و از پا نشسته گی -که روزگآری به حکم شورجوانی گمان داشت-  که همان فرجام تراژیکی است که در کمین همه ی اهل درد و اندیشه نشسته است . آنچه در آخرین عکس های به جا مانده او را در 46 سالگی چون پیری 70 ساله می نماید.
به احترامش برای جای می ایستیم و یادش را گرامی می داریم.

نیما خسروی
18 شهریور
96


دراین باره در همین وب نوشت بخوانید :

مردی از نسل نوشتن (به یاد جلال آل احمد)

/

به تلگرام من بپیوندید:
مجله فرهنگی هفتمین ققنوس
https://t.me/nimaphonix


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد